جدول جو
جدول جو

معنی بنه گز - جستجوی لغت در جدول جو

بنه گز
(بُ نَ گَ)
دهی از دهستان باغک بخش اهرم است که در شهرستان بوشهر واقع شده است. دارای 998 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

حرکت دسته جمعی یک خانواده با تمام اموال و دارایی از جایی به جایی یا از شهری به شهر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزه گر
تصویر بزه گر
بزه کار، گناهکار، خطاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنه گاه
تصویر بنه گاه
جای بنه
فرهنگ فارسی عمید
(بُ نَ وَ)
دهی از بخش قلعه زراس است که در بخش شهرستان اهواز واقع است. و دارای 106تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گِ نِ گُ)
هانری د (1609- 1676 میلادی). مستوفی و وزیر دادگستری لوئی چهاردهم
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ گَ)
دره جزء ولایتی است در خراسان در شمال کوههای هزارمسجد در قسمتی مجاور سرحد ایران و روس، دارای 19 قریه، مرکز محمدآباد در 1365 متر ارتفاع کنار رود درونگو واقع شده و تولد نادرشاه نزدیک این قریه بوده. (یادداشت مرحوم دهخدا). نام یکی از شهرستان های استان نهم که نام قدیم آن معروف به محمدآباد است. این شهرستان تا سال 1328 هجری شمسی یکی از بخشهای تابعۀ شهرستان قوچان بوده بواسطۀ موقعیت و اهمیتی که دارد تبدیل به شهرستان گردیده است. حدود شهرستان دره گز عبارت است از: شمال به مرز ایران و شوروی - خاور به بخش سرخس از شهرستان مشهد - جنوب باختری شهرستان قوچان. آب و هوا، چون قسمت عمده شهرستان دره گز در داخل کوه هزارمسجد واقع است هوای آن سردسیر بخش حومه و قسمتی از آبادی ها که در جلگه واقعند هوای آنها نسبهً گرمسیر است. ارتفاعات: دو رشته ارتفاعات که از طرف خاور امتداد داشته در هرمحلی به اسامی مخصوص نامیده میشود. قلۀ اصلی آن هزارمسجد و از شعب آن زرین کوه است. گردنۀ معروف اﷲاکبر در این کوه واقع است و راه شوسۀ عمومی قوچان - دره گز از این گردنه عبور می نماید که در قسمت جنوبی 44 پیچ دارد و دو رشته رود خانه دائمی که از کوههای هزارمسجد جاری است که عبارتند از: رود خانه زنگالو که سرچشمۀ اصلی آن از کوه هزارمسجد و جریان آن از شمال باختری به طرف جنوب خاوری است. این رودخانه قسمتی از خاک شوروی را مشروب کرده و مجدداً داخل خاک ایران شده کلیۀ قرائی که در مسیر آن قرار دارند مشروب می نماید. رود خانه درونگر که از کوههای امامقلی و شمخال سرچشمه می گیرد قسمت عمده دهستان درونگر را مشروب میسازد بواسطۀ اهمیتی که این رودخانه دارد اسم دهستان بنام این رودخانه معروف شده است. روی هم رفته منطقۀ دره گز بواسطۀ ریزش باران و برف زیاد دارای رودخانه های محلی زیاد است که فقط در بهار آب دارند.
سازمان اداری: شهرستان دره گز از پنج بخش به نام حومه، نوخندان، چاپشلو، لطف آباد کلات تشکیل شده است و جز بخش چاپشلو چهار بخش دیگر در امتداد مرز ایران و شوروی واقعند جمع قرای آن 200 و مجموع نفوس شهرستان در حدود 58790 تن است راه شوسۀ آن تا لطف آباد امتداد دارد و اخیراً به نوخندان و درونگر نیز راهی احداث شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بخش حومه شهرستان، از یک دهستان به نام دهستان مرکزی تشکیل شده و دارای 17 آبادی بزرگ و کوچک میباشد که مجموع نفوس آن در حدود 3871 تن است. آب مزروعی کلیۀ قراء از 22 رشته قنات و رود خانه درونگر تأمین میشود به اغلب قرای بخش اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُ)
دهی از دهستان دیکلۀ بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 24 هزارگزی جنوب هوراند و 2500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر.. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه 115 تن. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ گَ)
در مازندران حشره ای است شبیه به مورچه با شکمی دراز و چوب خوار و گزیدگی آن آماس آرد و تا قریب یکماه بپاید و آزار دهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 75 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 61 تن سکنه دارد. آبش از قنات محصولش غلات و شلغم، شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. این ده را در اصطلاح محلی قطارگز نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُتْ تِ گَ)
دهی از دهستان پایین ولایت فریمان مشهد. در 105 هزارگزی خاوری فریمان. سکنۀ آن 86 تن، آب از قنات. محصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ / نِ کَ)
حرکت با جمیع کسان و دارائی از ناحیه ای به ناحیۀ دیگر. (فرهنگ فارسی معین).
- بنه کن رفتن، با تمام خدم و حشم و کسان و اموال بمکان دیگر نقل کردن. از جایی بجایی کوچ کردن و رفتن با تمام دارایی و خدم و حشم. از بیخ و بن برکندن و قطع علاقه کردن از جایی
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ / نِ)
جایگاه بنه: جمعی را از معارف اسیر کردند و خلقی را به شمشیر آوردند و ساز و بنه گاه ایشان بتاراج دادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 187)
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ)
دهی از دهستان مشهد ریزه میان ولایت باخرز است که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع و 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه. حافظ بنه مانند بنه در جنگ. پایندۀ بنه.
- امثال:
وقت مواجب سرهنگ است، وقت جنگ بنه پا. (یادداشت بخط مؤلف).
بنه پاینده. آنکه بنۀ قشون را نگهبانی کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ / زِ گَ)
اثیم. مجرم. بزه کار:
از بزه کردنش عجب ماندند
بزه گر زین جنایتش خواندند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ گَ)
لقب یزدگرد پدر بهرام گور پادشاه ساسانی است. و رجوع به بزه کار و مجمل التواریخ ص 35 و مفاتیح العلوم خوارزمی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ رِ گَ)
معرب آن بندر جز است. بندری است در کنار جنوب شرقی بحر خزر. از بخشهای گرگان که 4000 تن جمعیت دارد. این بندر در 48کیلومتری باختر گرگان و 20کیلومتری جنوب بندر شاه قرار دارد. اولین ایستگاه از بندر شاه بطرف تهران بندر گز میباشد. (فرهنگ فارسی معین). بندر گز مرکز بخش و در گذشته قبل از احداث بندر شاه اهمیت بیشتری داشته است. بندر گز قبل از احداث بندر شاه، بندر شهرهای گرگان، شاهرود و دامغان محسوب میشد ولی پس از احداث بندر شاه و عقب نشینی آب دریای مازندران اهمیت خود را از دست داد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ، پیشتو. (ناظم الاطباء). رجوع به بندق شود، درهمی است بنام رکن الدین میبرس البندقداری الصالحی النجمی. در مصر شایع بوده است. رجوع به النقود صص 62- 83 و صص 169- 182 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنه پا
تصویر بنه پا
آنکه بنه (قشون) را نگهبانی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه کن
تصویر بنه کن
حرکت با جمیع کسان و دارایی از ناحیه ای بناحیه دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنا گر
تصویر بنا گر
والاد گر سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه گر
تصویر بزه گر
عاصی گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنه کن
تصویر بنه کن
((~. کَ))
حرکت دسته جمعی یک خانواده یا یک دسته از جایی به جایی
فرهنگ فارسی معین
از خاندان های ساکن در روستای امره از نمارستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی
سیب زمینی ترشی نوعی گیاه غده ای شبیه به سیب زمینی که ریشه
فرهنگ گویش مازندرانی
پاجوش که از کنار ساقه ی اصلی روید
فرهنگ گویش مازندرانی
سمت پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار گندم به جامانده در مزرعه که افراد محتاج، پس از خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم زیر و زرنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
بن سمان
فرهنگ گویش مازندرانی
ازدیاد نسل، بن مایه، بالا و پایین پریدن، جست و خیز، جفتک زدن، پرورش طیور و دام، گاو یا گوسفند را به صورت شراکت به کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
بنه کن
فرهنگ گویش مازندرانی
طرف پایین، قاشق چوبی بزرگ، شبیه ملاقه
فرهنگ گویش مازندرانی
از بنادر دریای خزر، که پیشتر بندر جز بود، و اکنون از شهرستان
فرهنگ گویش مازندرانی
طحال طحال گوسفند و گاو
فرهنگ گویش مازندرانی